نيما از من پرسید كه: جلال چه میكند كه اینقدر با هم خوبید. بگو تا من هم با عالیه چنین كنم.» من گفتم آقای نيما كاری كه نداره، به او مهربانی كنید. میبینید اینهمه زحمت میكِشَد، به او بگویید دستت درد نكند. در خانهء من چقدر ستم میكِشی. جوری كنید كه بداند قدرِ زحماتش را میدانید. گاهی هم هدیههایی برایش بخرید. ما زنها، دلمان به این چیزها خوش است كه به یادمان باشند. نيما پرسید: مثلاً چی بخرم؟» گفتم: مثلاً یك شیشه عطرِ خوشبو یا یك جورابِ اب
درباره این سایت