بنام مــــهـــ????ــــربان تــــریــــن بعد او شهر و خیابان ، همه توفان شده بود گریه با پیرهنم دست گریبــــان شده بود آســــمان زوزه کشید و ابر بر من اخــــم کرد دلبرم راهی آن خیســــیِ باران شده بود چتــــر از دست من افتاد و دلم ریخت بهم حال من ، مثل درختان زمستان شده بود غنچــــه ی صورتی ناز همین خانه ی من عرقی کرد و دگر ، راهی کاشان شده بود مثل یک پیچک کم طاقتِ غمگین بودم که در این خانه به تنهايی غزل خوان شده بود .
درباره این سایت