بارها هابیل شده ام بارها مرده ام بارها يک کلاغ روبروی چشمهايم روی شاخه ای نشست و قصه مرده هاي يک قبيله را قار قار کرد و آنگاه! بجای مدفنی از خاک، تلی از حرف بر سرم آوار شد ✳️✳️✳️ گوشم از شنیدنها پر است! -کسی صدایم را نمی شنود. (عزیزالله محمدی) @Emtedadjo
درباره این سایت