محرمي نيست وگرنه که خبر بسيار است رمق ناله کم و کوه و کمر بسيار است ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید بنویسید که اندوه بشر بسيار است ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت شکر در جنگل ما هیزم تر بسيار است سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین نان جو زخم و نمک خون جگر بسيار است هر کجا مینگرم مجلس سهرابکشی است آه از این خاک بر آن نعش پسر بسيار است پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید پشت دلتنگیام اما و اگر بسيار است اشک آبادی چشم است بر آن شاکر باش هرکجا جوی ر
درباره این سایت