کتاب مردي که هادلبرگ را به تباهي کشاند » را خواندم. نتیجه : قصه مردمان شهریست که همه مدعی صداقت و درستکاری هستند. و تمام شهر برای یک کیسه سکه طلا هر آنچه که بودند و پنهان میکردند را عیان کردند. من فکر میکنم آدم متناسب با مقدار پولی که در گذر زمان کسب میکند میتوانند دست به تغییر احساسات و عقاید خود بزند. پولدارها به ندرت در غم و اندوه عشق رفته خود می مانند پولدارها به ندرت نگران نمره و مدرک خود می مانند پولدارها به ندرت تلاش برای نگه داشتن کسی م
درباره این سایت