من تمام دوستت دارم هايم رادر صندوقچه ای پنهان کرده بودمبرای روز مبادا روزی که من باشم تو باشی وبعد روی سرپنجه پاهايم بایستم چشم در چشمت بشومگونه هايم گر بگیردسرم را پایین بیندازموباز بالا بیاورم چشمانم برق بزندلبهايم بلرزد دستهایت را بگیرم و بعد بگویم .برای همان روز که .همان روز که خدا دوست داردهمان روز.- تمام دوستت دارم هايم کپک زدفاسد شد تاریخش گذشت .دستهايم خالی ماندچشم هايم در هیچ چشمي خیره نشدو هیچ روزی سر پنجه نایستادمهیچ
درباره این سایت